ماهان عشق بابا و مامانماهان عشق بابا و مامان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

ماهان نفسی

ماهان و عکس های اتلیه

سلام عشق من مرد کوچولوی مامان امروز تونستم بیام عکسهای خشگل اتلیتو اینجا برات بزارم نمیدونی که چقدر سعی کردم که بیشتر از این ازت عکس بگیرم ولی خوب نوبت عکاسیت با ساعت خوابت یکی شده بود دیگه هر جوری بود خاله فاطمه ومن وبابایی وخانم عکاس برای گرفتن این عکسات شمارو بیدار نگهداشتیم ولی دیگه اخراش بد قلق شده بودی دیگه اینجا بود که بابا جون گفت :بچه ام واجب تر از عکسه بسه اینم شد عکسهای شما       عزیز دلم اگه عکسات کوچیک هستن اینجا به خاطر لطف عکاس بوده که انقدر حجم عکس و سایزشو کوچیک وکم کرده که نتونیم از روش ظاهر کنیم مجبور شدم عکس که با قطره اب ا...
30 آبان 1391

تولد پسرم 2 هفته زودتر

   بیا این روز ماله تو باشه اما خب تنها مال تو نباشه   به ما هم بده سهمی از آن   ما، مایی که هستیم از برای تو   همانگونه که تو هستی برایمان!   زمان عشق را حرام کن تو ای یار   با حال خوش و شادی سبکبار   ما آماده ایم برای خدمت   با لطف و عشق یکسان برایت   البته اینها قابل تو نیست   تو فکر کن فقط به یک چیز   که سرتاسر سال ای یار   چنین روزی هست فقط یکبار! عزیزم تولدت مبارکککککککک     عزیز دلم مرد من تولد سالگیت مبارک پسرم نفسم دم وبازدمم عشقم تولدت مبارک خدایا شاکر این...
25 آبان 1391

هورااااااااااااااا ماهانم راه میره

عزیزم عشقم همه وجودم بدونه تو نفس کشیدن برام محاله   انقدر دوست دارم که نگران خودمم اما باز جونم و میدم واسه با تو بودنم نه میشه بی تو بمونم نه می دونم که میمونی همه ی ترسم از اینهیه روزی پیشم نمونی نگران لحظه هامم که من و بی تو نمی خوان نگران دستایی که تو نباشی خیلی تنهان انقدر دوست دارم که نگران خودمم اما باز جونم و میدم واسه با تو بودنم بازم ماهان تو 15 این ماهم مارو غافل گیر کرد ماهانم تو تاریخ ٩١/٨/١٥  تو ساعت 17:45دقیقه راه افتاد گام های کوچولوشو برداشت خیلی خوشحالم عزیزم نمیدونی وقتی یهو دیدم شما دارید با خنده میایید سمتم چشام چه شکلی شد دقیقا این شکلی سریع زنگ زدم به بابای گفتم ...
15 آبان 1391

11 ماهگیت مبارک عشقم

مرد کوچولوی من ماهگیت مبارک   روز تولدت شد و نیستم اما کنار تو   کاشکی می شد که جونمو هدیه بدم برای تو   درسته ما نمیتونیم این روز و پیش هم باشیم   بیا بهش تو رویامون رنگ حقیقت بپاشیم   میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم   از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم   من باشم و تو باشی و فرشته های آسمون   چراغونی جشنمون، ستاره های کهکشون   به جای شمع میخوام برات غمهات و آتیش بزنم   هر چی غم و غصه داری یک شبه آتیش بزنم   تو غمهات و فوت بکنی منم ستاره بیارم   اشک چشاتو پاک کنم نور ستاره بکارم   کهکشونو ستاره ها...
10 آبان 1391

ماهان بلا

  سلام شیطونک مامانی میدونم خیلی دیر به دیر دیگه وب خوشگلتو اپ میکنم خوب من مقصر نیستم مقصر اصلی خودت هستی که انقدر شیطون ووروجک شدی که اصلا بهم فرصت سر خوارندنم نمیدی جدیدا هم یه کارایی میکنی که ادمو مات ومبهوت میزاری مثلا حسودی کردنو یاد گرفتی وقتی بابا دستشو میندازه دور گردن من اگه جایی سرت گرم باشه تا این صحنه رو ببنی سریع خودت رو میرسونی بهمون وشروع میکنی منو بوسیدن وبقل کردن که من از بقل بابا جونت بیام کنار میدونم این نشونه این نیست که منو دوستداری این نشونه اینه که باباجونتونو خیلی دوستدارید وحتی حاضر نیستید یک لحظه مامان رو بقل کنه ومیخواید بابایی برای خودتون باشه عیبی نداره یکی از کارهای دیگه ای که میکنید اینه...
7 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماهان نفسی می باشد